این دستورالعمل، بخشی از سیاستهای جدید رضاخان برای به اصطلاح پالایش فرهنگی ایرانیان بود. موضوعی که البته از حدود سال ۱۳۰۷ش و با تصویب قانون متحدالشکل کردن لباس در مجلس و اجرای آن توسط دولت، به شدت و با جدیت تمام پیگیری میشد. کارگزاران رژیم پهلوی، در توجیه این اقدام، مدعی بودند یک شکل کردن لباس، برای ایجاد یک ملیت مستقل، ضروری است و مردم ایران، با لباس یک شکل، همراهی و همدلی بیشتری با یکدیگر خواهند داشت. البته این کارگزاران هیچگاه توضیح ندادند چطور میشود با لباس غربی که ساختار هویتی غیرایرانی دارد، برای ملت ایران، با سابقه تمدنی چند هزارساله، نسخه وطندوستی و وطنپرستی پیچید؟! آنها در گام نخست، کلاه پهلوی را مُد کردند که کپیکاری چندشآوری از کلاه نظامی ارتش فرانسه بود و در پی آن، مردم را مجبور کردند با صرف هزینههای هنگفت، لباسهای سنتی را کنار بگذارند و کت و شلوار بخرند. شیوه اجبار مردم به پذیرش این تغییر بیمحتوا هم، چنان که از رضاخان انتظار میرفت، شیوه آمرانه و استفاده از خشونت و هتاکی نسبت به مردم بود.
تلاقی دو ماجرای غمانگیز
یکی از نکات قابل تأمل تاریخی این است که ماجرای تصویب قانون متحدالشکل کردن لباس در سال ۱۳۰۷ش، با ماجرای ضرب و شتم آیتالله محمدتقی بافقی، از علمای بزرگ حوزه علمیه قم، در نوروز همان سال، همزمان بود؛ همسر و دختران رضاخان، بدون حجاب و با لباسهای غربی و کلاه لَگَنی، قصد داشتند هنگام تحویل سال، در حرم حضرت معصومه(س) حاضر شوند که این اقدام، با مخالفت شدید مردم و آیتالله بافقی روبهرو شد. رضاخان هم با یک یگان موتوریزه از تهران به قم رفت و آیتالله بافقی را در حرم مطهر کریمه اهلبیت(س) به شدت مضروب کرد. هرچند که به دلیل اختناق بسیار گسترده و استفاده از نیروهای نظامی و همچنین ناگهانی بودن این اقدام، مردم فرصت پاسخگویی مناسب پیدا نکردند، اما این رویداد غمانگیز، به مثابه یک هشدار در جامعه مذهبی ایران تلقی شد: «هر زمان که برنامهای برای تغییر لباس توسط رژیم پیادهسازی میشود، باید منتظر اقدامات ضددینی بیشتری ماند؛ برنامههایی که حیا و عفت نوامیس مردم را تهدید میکند».
تکرار روش قبلی
اجرای قانون استفاده از کلاه شاپو نیز، هفت سال پس از اقدام اولیه برای تغییر لباس ایرانیان، با همان روش و رویکرد انجام گرفت. در بهمن سال ۱۳۱۳، رضاخان که تازه از سفر ترکیه بازگشته بود، این بار تصمیم گرفت، حجاب را از سر زنان ایرانی بردارد و برای این کار، مانند همیشه به خشونت متوسل شود. با دستور او و طراحی کارگزاران رژیم پهلوی، نخستین گامها در فروردین ۱۳۱۴ برداشته شد؛ در ۱۳ نوروز، با حضور وزیر معارف، علیاصغر حکمت در شیراز، برنامهای به مرحله اجرا درآمد که تا پیش از آن بی سابقه بود. در جریان یک جشن، دختران بیحجاب برای عموم مردم، مراسم رقص برگزار کردند. بازتاب این اقدام در سراسر ایران، شدید بود؛ پهلوی اول دستور برخورد با مردم و علمایی را داد که وارد میدان مبارزه شده بودند؛ مرحوم آیتالله فالاسیری در شیراز و آیتالله انگجی در تبریز بازداشت و تبعید شدند. این اتفاق، پیش از ابلاغ و اجرای دستورالعمل استفاده از کلاهشاپو برای مردان بود. به همین دلیل، بلافاصله پس از ابلاغ دستورالعمل که حدود دو ماه پس از آن ماجرا صورت گرفت، ذهنها متوجه ماجرای شیراز و البته، پرونده چنین اقداماتی در سال ۱۳۰۷ شد.
سؤالی که ذهن مردم را آزار میداد
سؤال اساسی مردم این بود که گام بعدی رژیم برای تغییر لباس چیست؟ آیا اینبار به سراغ بانوان خواهند آمد؟ پذیرش چنین رویهای برای مردان غیرتمند ایرانی، بسیار سخت بود. طی چند سال پیش از آن، عوامل رژیم و به ویژه وابستگان به فرقه ضاله بهائیت، کوشیده بودند از طریق فعالیتهای مطبوعاتی و رسانهای، فرهنگ بیحجابی و بیبندوباری را در میان بانوان تبلیغ کنند. نمونه قابل ارائه آن، فعالیتهای فرخدین پارسا و همسرش، فخرآفاق پارسا در مشهد بود که با واکنش شدید مردم و علمای این شهر روبهرو شد و این دو بهایی ناچار به پایتخت گریختند. مجموعه این اقدامات، برای کسانی که شرایط و رویدادهای کشور را رصد میکردند، تردیدی باقی نمیگذاشت اجرای دستورالعمل کلاه شاپو، مقدمهای برای اقدامات ضدفرهنگی شدیدتر است. آنچه باعث شد آیتالله سیدحسین قمی تصمیم بگیرد پس از برگزاری جلسه با علمای شهر مشهد، برای اعتراض به رضاخان درباره تغییر لباس و کلاه به تهران برود، همین نگرانی بود. موضوعی که به دنبال بازداشت و زندانی شدن آیتالله قمی در باغ سراجالملک شهر ری، به قیام خونین مسجد گوهرشاد انجامید.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
نظر شما